نحوه ی تشخیص اجزای جمله درون زبان فارسی : برای تعیین اجزای اصلی جمله ابتدا حتما به فعل و نوع گذرا و ناگذر بودنش توجه کنیم و ضمناً بـه نوع ساختمان فعل هم حتما دقّت کنیم کـه ساده یـا مرکب بودنش درون ساخت اجزای جمله تأثیر دارد ؛ بعد اولین کار این هست که ببینیم فعل جمله گذراسات یـا نـه . اهنگ عربی همام ابراهیم برای تشخیص آن ، اهنگ عربی همام ابراهیم ابتدا فعل را از لحاظ اسنادی بودن و گذرا بـه مسند بودن تعیین مـی کنیم ( هست ، بود ، شد ، گشت ) کـه اگر از این نوع فعل ها بود اسنادی هست و گذرا بـه مسند و در جمله بـه دنبال مسند خواهیم بود و مسند را با طرح سؤال ( چه طور ، چه جور یـا چه نوع + فعل اسنادی ) پیدا مـی کنیم یعنی؛ هر کلمـه ای را بتوانیم بـه جای چه طور بگذاریم ، مسند خواهد بود مثل : شاگردان کوشا موفق مـی شوند . ابتدا نـهاد را کـه مشخص کردیم و چون فعل اسنادی هست ( مـی شوند ) مـی پرسیم ، شاگردان چه طور می شوند ؟ درون جواب مـی گوییم « موفق » یعنی مـی توانیم واژه ی « موفق » را جای چه طور بگذاریم ، بعد موفق ، مسند هست . اهنگ عربی همام ابراهیم مثال های دیگر :
چون فعل اسنادی هست مـی پرسیم چهره ی انقلابی کاوه چه طور هست ؟ درون جواب مـی گوییم : اهنگ عربی همام ابراهیم بی نظیر هست . بعد واژه ی « بی نظیر » مسند جمله هست .
- جمشید فرمانروای کشور ایران بود .
جمشید چه طور بود ؟ « فرمانروا » بود . بعد فرمانروا مسند هست .
- ضحّاک درون داستان های ایرانی ، مظهر خوی شیطانی هست .
مـی پرسیم : ضحّاک چه طور هست ؟ مـی گوییم : مظهر خوی شیطانی هست . بعد واژه ی « مظهر خوی شیطانی » مسند جمله هست . مثال های دیگر ک
- ضحاک بـه کیفر کارهای زشت خود گرفتار بود .
چه طور بود ؟ گرفتار بود .
- فروغ بی رنگ مـهتاب بـه آرامـی پهن مـی گشت . چه طور مـی گشت ؟ « پهن » مـی گشت .
- صوت قرآنشان روح نواز ملکوتیـان بود . روح نواز = مسند .
- شـهد درون کام من و توست شرنگ . شرنگ = مسند .
- بس کـه بی شرمانـه و پست هست ای تزویر . بی شرمانـه و پست = مسند .
- جرقه ای به منظور آتش زدن و سوختن شـهر امپراتوران کافی هست . کافی = مسند .
البته لازم به توضیح هست که گاهی متمم جای مسند مـی نشیند و فعل اسنادی هست مثل : مناظره ی مست و هشیـار از بهترین قطعات پروین اعتصامـی هست . چه طور هست ؟ از بهترین قطعات پروین اعتصامـی .
- علی از اهالی کوچه ی ما هست . علی چه طور هست ؟ از اهالی کوچه ی ما = مسند .
توجه:
توجه داشته باشید کـه فعل ها ی ماضی نقلی( شنیده هست ) و بعید ( گفته بود )و فعل های مجهول ( خوانده شد) را از فعل های اسنادی حساب نکنیم .
با توجه بـه تجربه ی چندین ساله ام مـی دونم کـه بچه ها درون تشخیص نوع متمم ها همـیشـه مشکل داشتند و دارند لذا خواستم شرح مختصری راجع بـه متمم ها بنویسم وکمک حالی به منظور خوانندگان و دانش آموزان عزیز باشد.
متمم چیست ؟
متمم اسمـی هست که بعد از حروف اضافه بیـاید و حروف اضافه ها عبارتند از : بـه ، بر ، با ، از ، در، به منظور ، تا، از بهر ، از به منظور و...
متمم درکل سه نوع هست :1- متمم قیدی ، 2- متمم اسمـی ، 3- متمم فعلی .
راه شناخت متمم ها :
1- ساده ترین راه تشخیص نوع متمم ها اول تشخیص متمم قیدی هست که آن هم با حذف درون جمله مـی توان تشخیص داد کـه اگر بتوانیم متممی را از جمله حذف کنیم چنان کـه به معنی جمله آسیبی نرسد و مفهوم آن ناقص نگردد ، آن متمم ، متمم قیدی هست مثل:
دوستم کتاب را از روی مـیز برداشت . ( از روی ) متمم قیدی هست و جمله سه جزئی با مفعول مـی باشد .
( دوستم کتاب را برداشت .)
معمولاًمتمم های قیدی درون جمله مـی توانند متعدد باشند وبا حرف های اضافه ی متعددی هم بـه کار مـی روند.مثل :
حسن از بازار با اتوبوس بـه خانـه آمد .
که فعل آمد ناگذر بوده و هر کدام از متمم ها را حذف کنیم مفهوم جمله ناقص نمـی شود و جمله ی « حسن آمد » یک جملهی دو جزئی کامل هست .
2- متمم اسمـی ک متممـی هست که قابل حذف نیست ولی جزو اجزای اصلی جمله هم نیست مثل :
احترام بـه پدر و مادر واجب هست . ( بـه پدر و مادر متمم اسمـی احترام هست ) کـه جمله چون فعل اسنادی دارد ، سه جزئی با مسند هست و نیـازی بـه متمم نیست واگر حذف منیم مفهوم جمله کمـی ناقص خواهد بود .البته حتما در تعیین نوع متمم اسمـی بـه ساختمان فعل هم توجه داشته باشیم چون اگر فعل مرکب و گذرا بـه متمم باشد و ما آن را فعل ساده درون نظر بگیریم آن وقت متمم را حتما ، متمم اسمـی بگیریم و یک جزئی اضافی درون جمله خواهیم داشت کـه آن هم همان جزء غیر صرفی فعل مرکب خواهد بود کـه ممکن هست اصلاً نقش دستوری برایش نتوانیم پیدا کنیم .مثال:
« شعر عرفانی انسان را بـه سوی کمال دعوت مـی کند. » درون این جمله فعل مرکباست ( دعوت مـی کند )ومتمم هم متمم فعلی هست که اگر فعل جمله را تنـها « مـی کند » بدانیم درون ان صورت متمم ( بـه سوی کمال ) را حتما متمم اسمـی دعوت بگیریم کـه اشتباه خواهد بود و هیچ نقش دستوری خاصی بـه واژه ی « دعوت » نمـی توانیم درون نظر بگیریم ؛ بعد متمم ( بـه سوی کمال ) متمم فعلی ، فعل ( دعوت مـی کند )
است .
لازم بـه ذکر هست که بعضی اسم ها هم مانند فعل ها بـه حرف اضافه ی خاصی نیـاز دارند مثل « دشمنی :با ، دوستی :با ، اعتماد :به ، توجّه : بـه ، خیـانت : بـه ، کمک : بـه ، یـاری : درون و بـه ،و....
3- متمم فعلی : متممـی هست که قابل حذف نیست و اگر حذفش کنیم مفهوم جمله ناقص مـی شود .
مثل : دوستم محبتش را از من دریغ نکرده هست . اگر «از من » را حذف کنیم معنی ناقص خواهد شد .
دوستم محبتش را دریغ نکرده هست و حرف اضافه ی خاص فعل « از » مـی باشد و لازم بـه توضیح هست که فعل های گذرا بـه متمم بـه حرف های اضافه ی خاصّی نیـاز دارند مثل : ترسید :از ، پرسید :از ، گنجید : درون ، جنگید : با ، پرداخت : بـه ، گرفت : از و....
اینک مثال هایی به منظور انواع متمم :
1- انتقاد از دیگران نباید با توهین بـه آن ها همراه باشد .
متمم اسمـی انتقاد متمم اسمـی همراه متمم اسمـی توهین
2- از مصاحبت با شما لذّت بردم .
متمم اسمـی لذت متمم اسمـی مصاحبت
3- ناصر خسرو نثر را مانند شعر وسیله ا ی به منظور بیـان مقصود مـی داند .
متمم اسمـی وسیله
4- سبک شاعری ناصر حسرو با اندیشـه اش هماهنگی تمام دارد .
متمم اسمـی هماهنگی
5- سربازان از دستور فرمانده سرباز زدند .
م. ف
6- درون دوره ی مشروطه اشعاری با درون مایـه ی سیـاسی و اجتماعی درون ردیف اشعار تعلیمـی قرار گرفته اند.
م. ق م.ق م.ف
7- ما را بـه رفتن بـه سفر تشویق د .
م.ف م.ق
8- او از عادت های زشت خویش دست برداشت .
م.ف
9- او از مدیریت شرکت کنار رفت .
م.ف فعل مرکب
10- آن قدر حلقه بـه در ها کوفتم که تا عاقبت از بانک ملّی سردرآوردم .
فعل مرکب( کنایـه از جستجو ) م.ف
11- اسکندر چهره ی این خاک را بـه خون مردم مصیبت زده رنگین کرده بود.
م. ا. (رنگین)
12- از دوستم به منظور م درون امر تحصیل کمک گرفتم .
م. ا سمـی (کمک) م. ق م.ق
13- این همـه مطالب درون این صفحه نمـی گنجد .
م.ف
14- فهرست ها از منابع مـهم تحقیق بـه شمار مـی روند .
م. ف
15- زبان شناسان ، دستورزبان را بـه دو بخش صرف و نحو تقسیم مـی کنند .
م.ف
16- قرن ها پیش ، جهان علم و ادب بـه سمرقند و خراسان چشم دوخته بود .
م.ف
17- این مباحث درک درستی را از زبان بـه دانش آموزان مـی دهد .
م.اسمـی م.ف
18- درون این مبحث ، شاگردان بـه جنبه های کاربردی و عملی نگارش توجّه زیـادی خواهند کرد .
م.ق م.اسمـی( توجه )
19- شاگردان با فراگرفتن عمـیق درس بـه سؤالات پاسخ درست را خواهند داد .
م.ق م.ف
20- علی درآن لحظه از سرعت خود مـی کاهد .
م.ق م.ف
21- درون این دوران نویسندگان درون آثار خود بـه مسائل اجتماعی مـی پردازند.
م.ق م.ق م.ف
22- این کتاب دانش آموزان را با مقوله ی زبان آشنا مـی سازد .
م. اسمـی( اشنا)
23- او مـی خواهد با کاروان سالار دیداری داشته باشد .
م. اسمـی ( دیدار)
24- گاهی نویسنده از چند شیوه به منظور روایت داستان استفاده مـی کند.
م .اسمـی ( استفاده ) م. ق
25- درون مایـه ی بعضی داستان ها برخورد خوبی ها با بدی ها هست .
م. اسمـی ( برخورد )
26- علی درون این فیلم خود را درون گم شدن کفش های زهرا مقصر مـی دانست .
م. ق م. اسمـی
27- درون سرودن اشعار وصفی ، محسوسات درون تصویر نگاری شاعر نقش مـهمـی دارند .
توضیح:
چون فعل جمله گذرا بـه مفعول هست اجزای اصلی آن : « محسوسات ، نقش مـهمـی دارند » مـی باشد و متمم ها متمم های قیدی هستند . ( درون سرودن اشعار وصفی و در تصویر نگاری شاعر )
28- دو نوع ادبیـات تعلیم را درون ادبیـات ملل مـی بینیم .
متمم قیدی
29-سر انجان خون سیـاوش درون غربت ریخته مـی شود .
م. ق
30- این مطالب بـه طور غیر مستقیم درون فهم دستور زبان فعلی یـاریگر او هست .
م. ق م. اسمـی
مفعول:
برای پیدا مفعول : بعد از آن کـه نوع فعل را از لحاظ اسنادی مشخص نمودیم اگر فعل اسنادی نبود بلا فاصله گذار بـه مفعول بودنش را تعیین مـی کنیم و آن چنین هست :
فعل را کـه پیدا کردیم مـی پرسیم : چه چیز را / چه را + فعل جمله ، جواب و هر کلمـه ای کـه بتوانیم جانشین چه چیز را یم (مفعول ) هست . با این سؤال مـی توانیم گذرا بودن فعل را از لحاظ مفعولی مشخص نماییم .مثال :
- اسکندر چهره این خاک را بـه خون ملّت ما رنگین کرده بود . مـی پرسم چه چیز را رنگین کرده بود ؟ درون جواب مـی گوییم : « چهره ی این خاک را . بعد مفعول جمله « چهره ی این خاک را » مـی باشد و فعل جمله هم گذرا بـه مفعول هست .
- ای شورانگیزت سرا پای مرا درون تب و تاب انداخته هست . چه چیز را درون تب و تاب انداخته هست ؟ « سراپای مرا » بعد مفعول هست .
- درون این دشت راهی مـی جوییم . چه چیز را مـی جوییم ؟ « راهی را » = مفعول .
- ترجمـه درون ایران سابقه ای طولانی دارد . چه چیز را دارد ؟ سابقه ای طولانی را = مفعول .
- زیبایی شور انگیز خورشید را حتما از دور دید . چه چیز را حتما از دور دید؟ زیبایی شور انگیز را =مفعول هست .
- عطر الهام را درون فضای آن استشمام کرده هست . چه چیز را استشمام کرده هست ؟ عطر الهام را = مفعول .
- شاعران تصویر گری ها را درون سروده های خویش آورده اند . چه چیز را آورده اند ؟ تصویر گری ها را = مفعول .
- او سواد چندانی نداشت .
مفعول
گذرا بـه مفعول و متمم
در بعضی از فعل ها و جمله مـی بینیم علاوه بر مفعول متمم هم وجود دارد و نمـی توان آن را حذف کرد یعنی ؛ هم مـی توان با چه چیز را سؤال کرد و هم حرف اضافه و متمم غیر قابل حذف وجود دارد درون این صورت فعل گذرا بـه مفعول و متمم خواهد بود یعنی ؛ جمله چهار جزئی با مفعول و متمم خواهد بود مثال:
1- ـــــ بـه عالم افسانـه ها راه پیدا کردم .
نـهاد متمم فعلی مفعول فعل
2- من این مطلب را از دوستم فراگرفتم .
نـهاد مفعول متمم فعلی فعل
3- این توکّل بـه او مقاومت و استحکام مـی بخشید .
نـهاد متمم مفعول فعل
نمونـه هایی از جمله های گذار بـه مفعول و متمم:
1- این مـیاحث درک درستی از زبان را بـه دانش آموزان مـی دهد .
مفعول متمم
2- شاگردان با فراگیری عمـیق درس مـی توانند بـه آن سؤالات پاسخ گویند.
متمم مفعول
3- زبان شناسان دستور زبان را بـه دو بخش صرف و نحو تقسیم مـی کنند .
مفعول متمم
4- درون این ابیـات مجال کمتری به منظور تصویر آفرینی پدید آورده هست .
مفعول متمم
5- ضحاک درون آن استشـهاد نامـه خود را بـه دادگری نسبت مـی هد .
مفعول متمم
6- لوسی سبدش را بـه لگری تحویل داد .
مفعول متمم
7- من تو را بـه کار های سخت و زمخت وادار نمـی کنم .
مفعول متمم
8- من تمام توانایی ام را درون اختیـار شما مـی گذارم .
مفعول متمم
9- مخلوقات نظر ما را از خدا برمـی گردانند. .
مفعول متمم
10- اصول دین اسلام و تاریخ صدر اسلام بهترین مساوات و برادری را بـه ما نشان مـی دهد .
مفعول متمم
گذرا بـه مفعول و مسند :
فعل هایی کـه علاوه بر مفعول بـه جزء مسند هم نیـاز دارند گذرا بـه مفعول و مسند گویند و جمله ی چهار جزئی درست مـی کنندو این نوع فعل ها فعل اسنادی نیستند ولی بـه مسند هم نیـاز دارند و این فعل ها ، فعل های خاصّی هستند کـه شاگردان حتما آن ها را حفظ کنند که تا بتوانند بلافاصله با دید ن آتن نوع فعل ها تشخیص دهند کـه جمله چهار جزئی با مفعول و مسند خواهد بود .راه تشخیص چنین فعل ها این هست که بتوانیم جای فعل جمله فعل های هم نوعش را بگذاریم مثلاً اگر فعل جمله کرد بود مـی توان بـه جای آن نمود / ساخت گذاشت مثل :
من او را از این موضوع آگاه کردم . مـی توان گفت : من او را از این موضوع آگاه نمودم / ساختم و فعل کردم علاوه بر مفعول بـه مسند هم نیـاز دارد یعنی ؛ آگاه بود : آگاه تر کردم و چ.ن واژه ی آگاه درون جمله ی آگاه بود ، مسند هست در این جمله هم غیر از نقش مسندی ، نقش دیگری نمـی توان بـه آن داد و لذا مسند مـی نامـیم و واژه ی او هم کـه را دارد مفعول هست .
یـا جمله ی :
این کار مادرتان را خیلی خوشحال مـی کند .
فعل جمله را هم مـی توان با چه چیز را سؤال کرد و مفعول را کـه مادرتان هست مشخص نمود و هم با چه طور مـی کند سؤال کرد کـه مسند را پیدا کنیم کـه همان خوشحال است
این فعل ها عبارتند از :
کرد / نمود / ساخت ( کـه مـی توان درون جمله بـه جای هم دیگر بنشینند )
شمرد / دانست / دید/ بـه حساب آورد / گفت / خواند / نامـید / یـافت / صدا زد / پنداشت / بـه شمار آورد و .....
که اگر دقت کنیم مـی بینیم کـه این فعل ها را درون جمله مـی توان جایگزین فعل ها ی هم معنی خود کرد مثلاً :
تحمـیدیـه هارانمونـه هایی اعلا از فصاحت و بلاغت زبان فارسی مـی شمارند .
که مـی توان بـه جای « مـی شمارند » دیگر فعل های بالا یی را مثل : مـی خوانند / مـی پندارند / مـی دانندو... را گذاشت .
نمونـه هایی از جمله های چهار حزئی با مفعول و مسند :
1- نام او را عبدالله خواندند .
2- امـیر معزّی را حتما شاعری فاقد ابتکار دانست .
3- او هجده نفر از سربازان دشمن را نابود کرد.
4- او را دل تنگ پنداشتم .
5- شاعر انقلاب اسلامـی ایران را طلیعه و مقدمـه ی ظهور امام زمان مـی داند .
6- همگان را منتظران آن امام همام مـی بیند.
7-ادیبان ، قصه ها و داستان های کوتاه ، رمان و انواع وابسته بـه آن ها را ادبیـات داستانی مـی گویند .
8- درون عصر مشروطه بـه مـیرزاده ی عشقسی سراینده ی شعر زیبای ایده آل ، شاعر مردمـی مـی گفتند.
9- آشنایی با شعر حافظ ، ما را با ابعاد گوناگون اندیشـه و هنر و آرمان گذشتگان بیش از پیش آشنا مـی سازد.
10- رندانـه ی حافظ را کنایـه از جذب و فنا مـی دانند.
برچسب ها: دستور زبان فارسی،
[ادبستان - روش شناخت اجزای جمله اهنگ عربی همام ابراهیم]
نویسنده و منبع | تاریخ انتشار: Sat, 21 Jul 2018 21:37:00 +0000